lauantai 18. joulukuuta 2010

مهرناز و نازی

تازه ماشین رو از تعمیر گاه گرفته بودم و داشتم میرفتم و با یکی از دوستام هم تلفنی حرف میزدم و میخواستم برم پیش اون به همین خاطر سرعتم کم بود کنار یکی از خروجی‌های اتوبان یهو چشمم به یه زن جون افتاد نا خودآگاه چون سرعتم هم کم بود ایستادم و از تو آینه نگاهش کردم اول بی اعتنا نگاه کرد و بهد از چند لحظه که معلوم بود دودله اومد سمت ماشین از تو اینه که خوشکل به نظر میرسید شیشه رو دادم پایین با صدای گرفته‌ای پرسید شما مسیرتون سمت .... میخوره؟ من هم با خنده گفتم آره و از دوستم خدا حافظی کردم در رو باز کرد و نشست تو ماشین معلوم بود که دودل بوده که سوار شه یا نه!!!! بعد گفت ببخشید که مزاحم شدم من هم فقط خندیدم و گفتم مسیر بعدی شما کجاست؟ با نگاه نه چندان خوشایندی پرسید مگر شما ....... نمیرید؟ گفتم چرا خانوم اول شما رو میرسونم خوبه؟ گفت ممنون و روبرو رو نگاه کرد چند لحظه ساکت بود و بعد گفتم شما همیشه اینقدر بد اخلاقین؟ یهو انگار شوکه شد و با یه حالتی برگشت طرف من ولی انگار خودش هم فهمید بد عکس العملی نشون داده چون با لحن ارومی گفت نه اول از همه تعجب کردم از لحن حرف زدن و عکس العملش زیاد نتونستم قیافش رو خوب ببینم چون داشتم میروندم ولی قیافه بامزهای داشت البته خوشکل هم بود دیگه حرفی نزدم و صدای ظبط رو بلند کردم و به شانس کیریم داشتم میخندیدم داشتیم میرسدیم دیگه پرسیدم میتونم باز هم شما رو ببینم گفت اره ولی.... دیگه معطل نکردم و کارتم رو دادم دستش دوباره گفت ولی.... گفتم پس زنگ بزن ولی زود باشه خندیدم و معطل نشدم ناز کنه حال این کا رو نداشتم وراه افتادم در که بسته شد رفتم تو فکرش من حتی اسمش رو هم نپرسیدم ولی به قیافه و رفتارش نمیخورد که جنده باشه چون بیشتر به ادم‌هایی شبیه بود که برای اولین بار یا برای سرگرمی یا کنجکاوی اتو میزنن بودسنش هم حدود 27 یا 28 بود ولی اندامش رو فرم نبود ولی سکسی بود با اون گونه های پر و لب‌های قلنبه که بد جوری روشون ماتیک قرمز مالیده بود راستی چطور اون آرایش غلیظی که اون کرده بود به چشمم نیومد تو همین حین یه ماشین بد جوری پشتم بوق زد تازه به خودم اومدم راه رو باز کردم اون هم کلی هوار زدو رد شد........شب ساعت 9 بود که زنگ زد +الو سلام خوبی؟ -مرسی +کجایی عزیزم؟ گفتم دارم میرم خونه گفت میخوام ببینمت و قرار گذاشتیم راستش من از تعجب داشتم شاخ در میاوردم چون رفتار و حرفهای ظهرش با لحن حرف زدن لوندش از پشت تلفن خیلی فرق داشت رسیدم سر قرار این بار یه مانتو تنگ پوشیده بود و آرایش زیادی هم کرده بود موهاش رو هم ریخته بود یک دستش رو کنار سرش و یه عینک شب هم زده بود. سلام کردم دست داد!!! و پرسید میخوای من رو کجا ببری؟ دیگه حسابی تعجب کرده بودم و لی فوری گفتم هر رستورانی که تو بخوای عزیزم البته بیشتر منظورم این بود که بفهمم مزه دهنش چیه و منظورش چیه!!! اون هم با صدای یواش در حالی که سرش رو انداخته بود پایین پرسید بعدش؟ یواش یواش داشتم حشری میشدم خیلی ناز پرسید من هم شیطنتم گل کرد و گفتم بعدش هم میریم میگریم با هم باز هم پرسید بعدش؟ خندیدم و گفتم اگر نخوای بری خونتون خونه ما!!!! ساکت شد فکر کردم شاید زود گفتم یا نباید اینقدر رک میگفتم یهو با همون صدا گفت باشه عجب دختر باحالی بود برای چندمین بار تعجب کردم ولی مثل اینکه از این آدم همهچی برمیامد که گفت ولی اگه میخوای شب پیشت بمونم باید به من صد تومن بدی و اینقدر ساده و عامیانه گفت که خندم گرفت و گفتم بابا بی خیال به ما فقیر فقرا تخفیف بده ما هم دل داریم که با صدای عربدش روبرو شدم چون داشت گریه میکرد و جیغ میزد و حرف میزد چیز زیادی دستگیرم نشد از حرفهاش فقط شیشهای ماشین رو دادم بالا که صداش بیرون نره فقط از بین حرفهاش بی شعور و نفهم و بی غیرت و رو شنیدم به پست یه آدم دیونه خورده بودم گفتم بابا شوخی کردم ببخشید یهو ساکت شد من هم عصبانی بودم داشتم برمیگشتم سمت اون جایی که سوارش کرده بودم که باز هم با صدایی گرفته گقت تو رو به خدا من رو ببخش من منظوری نداشتم یهو نفهمیدم چی شد هر چی تو بگی اصلا شام هم نمیخوام هر کاری تو بگی باشه؟ دیوانه بود و من هم عصبانی داشتم خدا خدا میکردم فقط زود برسیم و پیادش کنم مثل سگ پشیمون بودم که شماره دادم بعد گفت من رو بخشیدی؟ گفتم آره عزیزم مساله‌ای نبوده که.... گفت پس بریم گفتم کجا گفت خونه شما دیگه شام رو هم بیخیال شو باشه و دستش رو گذاشت روی پام من شک نداشتم که مشکل روانی داره از حرف‌هاش و کارهاش که هی ضد و نقیض بود معلوم بود دستش رو گذاشت روی کیرم و مکثی کرد و بعد شروع کرد به مالیدن پچیدم داخل کوچه که یهو لبهاش رو گذاشت رو لبهام و یه لب سریع از من گرفت انتظار این یکی رو نداشتم ولی خوب چون سر این کوچه پیاده میشد هیچی نگفتم رسیدیم و من وایسادم پرسید چرا اینجا وایسادی؟ گفتم من میخوام برم جایی کار دارم اصلا هم یادم نبود باشه برای یه شب دیگه شب به خیر گفت نه میدونم که از کار من عصبانی هستی من رو تو رو به خدا ببخش دست خودم نبود به قران راست میگم نمیدونم دلم سوخت یا حرفش به دلم نشست اون هم فهمید چون گفت حرکت کن بی اختیار راه افتادم که گفت امشب تا صبح هر کاری که بخوای با من میتونی بکنی خندم گرفته بود ولی اون خیلی جدی داشت میگفت پرسیدم میتونم ازت یه سوالی بپرسم گفت چی گفتم ناراحت نمیشی گفت نه! گفتم تو این کاره نیستی از حرفها و کارات هم معلومه پس چرا می خوای ادا در بیاری؟ گفت نه تو کارت رو میکنی و من هم پولم رو میگیرم گفتم خوب ولی فکر نمیکنی صد تومن برای یک شب خیلی زیاده گفت اگر کمتر میدی من رو پیاده کن! نمی دونستم باید چی بگم یا چی کار کنم عجب شبی بود ! گفتم باشه ولی باید به من ثابت کنی که به اندازه صدتومن میارزی قبوله؟ دکمه پایین مانتوش رو باز کرد و دکمه شلوارش رو هم باز کرد دست من رو گرفت و گذاشت بالای شلوارش و گفت امتحان کن دست زدم کس تپلی داشت گفتم نه مال همه همینه فرقی نداره گفت ببین آقا پسر من صد تومن میخوام اگه میدی در ازاش من هم به تو میدم اگر نه بذار من برم همین و صداش قطع شد خیلی دوست داشتم بدونم چرا کنجکاو شده بودم برگشتم نگاهش کردم باز هم سرش پایین بود گفتم خوب من هنوز اسم تو رو هم نمیدونم نمیخای به من بگی؟ اروم گفت پریوش ولی صداش معلوم بود میلرزید اول فکر کردم ترسیده ولی از زیر یه تیر برق که رد شدیم دیدم صورتش برق میزنه فکری به نظرم رسید گفتم حاضری قبلش بریم شام بخوریم سرش رو تکون داد.......اواخر شام بود که گفتم من حاضرم این پول رو بهت بدم و کاری هم باهات ندارم ولی میخوام بدونم میخوای چیکار؟ همین اخه تنها فکری که به ذهنم رسید که بهش یه دستی بزنم همین بود گفت لازم دارم گفتم میدونم ولی برای چه کاری خیلی ساکت شد و سرش رفت پایین فکر کردن دوباره داره گریه میکنه ولی سرش رو اورد بالا و محکم گفت برای پول دکتر پسرم میخوام ازم سوال نپرس دیگه اگر میدی که بده وگرنه من برم و اشکش جاری شد. راستش ته دلم لرزید ولی گفتم این هم از همون دروغگوهاست مثل بقیه پرسیدم لابد شوهرت هم معتاده و تو زندونه؟ که بلند شد و یه نگاه بهم کرد و رفت همین... بدون این که چیزی بگه میدونستم مثل بقیه ناز میکنه و بیرون اتفاقی سر راهم سبز میشه میز رو حساب کردم و اومدم بیرون دیدم نیست فقط یه ناکسی دیدم از سر خیابان رفت تیز رفتم دنبالش دیدم خوشه تاکسی رو نیگر داشتم و اون رو پیاده کردم البته به زور و سوارش کردم تصمیم رو گرفته بودم گفتم من حاضرم همه هزینه بچه‌ات رو بدم ولی به شرطی که اون رو ببینم و تو هم راستش رو بهم بگی همیین وگرنه میتونی پیاه‌شی داشت من و من میکرد که دوباره گفتم همین!!! گفت باشه گفتم بچه ات کجاست گفت خونه گفتم بریم بیاریمش توقع داشتم جا بزنه گفت باشه ولی به شرطی که قول مردونه بدی سر حرفت باشی گفتم قول ادرس یکی از محله‌های خفن رو داد و داشت آرایشش رو پاک میکرد این بار من ریدم گفتم نکنه فکرهایی داشته باشه؟ بهش گفتم بذار من زتگ بزنم به یکی از دوستام اون دکتر آشنا سراغ داره بیماریش چی هست؟‌گفت مربوط به کلیه‌ش....اون شب ما رفتیم بیمارستان...... و بچه‌اش رو خوابوندیم خیلی حالم گرفته شد یه بچه ده ساله که از هشت سالگی مجرای ادرارش نیمه بسته بود و خرج عملش نود هزار تومن بود(البته تو بیمارستان بادکتر بیشتر از این حرفا شد) و این مادر نداشت و برای تهیه‌ش میخواست خود فروشی کنه بعد از انجام این کار احساس خوبی داشتم تو این یه هفته پریوش هر روز زنگ میزد و قربون صدقه من میرفت شوهرش معتاد بود و به جرم جیب بری در زندان بود یه شب پریوش گفت میخوام کارات رو جبران کنم و باهام قرار گذاشت و به من گفت میخوام کاری کنم که هیچ وقت فراموش نکنی گفتم پریوش تو شوهر داری و من .... گفت خفه شو رفتیم میدان....... تو یکی از خیابان ها دم درب یه خونه گفت وایسا با موبایل من به یه شماره زنگ زد و بعد درب پارکینگ خونه روبرویی باز شد و من رفتم تو و از ماشین پیاده شدم من رو به دوستش معرفی کرد و خوش آمد گفتن اولش یکم ترسیده بودم ولی چون دوستم خیلی چیز از پریوش میدونست و میدونست که امشب با اونم یکم خیالم راحت شد از در که رفتم تو یه صدای موزیک ملایم میومد ونر ضعیفی سالن رو روشن میکرد که دیدم یکی دیگه هم اومد و سلام کرد و تعارفم کرد رو مبل پریوش هم روبروی من بود اونها اومدن کنار من و شروع کردن به خوش و بش که یه صدای ضریف دخترونه هم از پشت به من سلام کرد برگشتم یه دختر حدودا 17 با 18 ساله بود اون هم اومد پریوش تا اون رو دید به من خندید و گفت اگه با من کاری نداری احمق جون من سرم درد میکنه برم بخوابم توی اون اتاق روبرو.... تا اومدم حرفی بزنم شب بخیر گفت و رفت باز هم ترسیدم ولی با ناز و نوازشی که میشدم ترسم جای خودش رو به سکس داد مهرناز هم اومد و روی پام نشست و بعد از کلی عشوه گفت میخوام با هم امشب مست شیم خندیدم که نازی از کنار کاناپه یه شیشه ویسکی در اورد و مهر ناز هم بلند شد رفت و با چند تا لیوان برگشت نم نم مشروب رو خوردیم و گرم شدیم مهرناز گفت من باز هم میخوام و نازی این بار از توی یخچال براش یه شیشه نصفه اورد به اصرار اونها اون رو هم خوردیم من دیگه تقریبا مست بودم که دیدم اونها سیگار تعارف کردند برداشتم و دیدم نازی داره سیگاری میچاقه خندیدم و تعارف کرد گفتم این متاع به من نمیسازه خندید و مهرناز خودش رو انداخت تو بغل من و هر پکی که من میزدم اون لب میگرفت و از دهن من میکشید و میداد به نازی اون دختر سومی رو اسمش رو یادم نیست ولی اون هم سرش رو گذاشته بود رو شونه من و داشت گردنو گوش من رو بوس های ابدار که بیشتر شبیه مکیدن اروم بود میکرد کیرم داشت حسابی راست میشد که مهرناز گفت من گرمم شد و یهو تاپی که تنش بود رو در آورد فکر نمیکردم سوتین نداشته باشه چون سینه هاش خیلی سفت وایساده بودن دستش رو انداخت دور گردن من و سنه اش رو به من نزدیک کرد و من هم شروع کردم به خوردن دیدم نازی هم داره کمربندم رو به زور از اون لا باز میکنه مهرناز که رفت عقب دیدم اون دختره لخت کنار من نشسته دیگه خیلی حشری بودم نازی گفت دوست دارم امشب تو من رو لخت کنی ولی نه معمولی با زور خندیدم از سر مستی و دست انداختم به لباسش که بکشم گفت اگه تونستی یهو مهرناز دستم رو کشید و گذاشت وسط پاش گفت اون رو ول کن واین یکی هم پاهای من رو گرفت وکشید از کاناپه پایین در همین حین شلوار من رو هم در آورد و شروع کرد باکیر من بازی کردن نازی گفت زود باش دوباره رفتم طرفش و این دو تا هم ول کن نبودن نمی دونم چرا با این که یکیشون کامل لخت بود و اون یکی فقط با دامن من هوس کرده بودم نازی رو لخت کنم اون هم البته عشوه میومد تا مقاومت و اون دو تای دیگه هم مثلا ممانعت میکردن دیگه از دیدن این صحنه ها و این حرکات حسابی حشری شده بودم کیرم مثل سنگ بود بالاخره پیرهن نازی پاره شد و از تنش در آوردم البته اون هم لباس من رو پاره کرد و به من گفت دوست دارم شلوارم رو هم جر بدی و از پام در بیاری اون دختره دیگه ساکت شده بود و کاری نمیکرد فقط لخت رو کاناپه نشیته بود و پاهاش رو باز کرده بود و آروم داشت خودش رو میمالید و یواش اه اوه میکر دیگه حواسم فقط به نازی بود با ددن سینه هاش که با هر دفه تقلا این ور و اون ور میرفتن بیشتر حشری میشدم داشت میرفت که دست انداختم و از پشت شلوارش گرفتم و کشیدم شلوار و شرطش باهم پاره شد و کون برنزه قلنبش افتاد بیرون دیگه اونقدر حشری بودم که میخواستم اگه برگشت صاف بکنمش ولی اون دوید و رفت مهرناز لب‌هاش رو رو لبهام گذاشت و آروم خوابیدیم زمین اون داشت کسش رو میمالد به کیرم دیگه طاقتم داشت تموم میشد که بلند شد و دیدم نازی لخت مادر زاد داره برام ساک میزنه دیدن اون بدن برنزه که با زحمت و تقلا لخت کرده بودم برام لذت بخش بود حالا مهر ناز هم داشت لخت میشد البته شرت که نداشت ولی دامنش رو داشت در می اورد اون بدن ترکه ای داشت و یکراست اومد و به نازی گفت بسه نازی بلند شدو اومد بالای سر من وشروع کرد گردن من رو مکیدن نازی هم اروم نشست روی کیرم کسش خیلی تنگ نبود ولی مثل آتیش بود با صدای ناز و اه و اوهی که میکرد خیلی حال میکردم چشمام رو بسته بودم یعنی از زور مستی و لذت نمیتونستم باز کنم که احساس رد انگشتهای پام رو هم دارن میخورن نمدونین نازی خیلی آروم بالا و پایین میرفت و نفس گرم نازی به همراه صدای آه واوهش که احتمالا از مالیدن خودش بود به همراه اون مکیدن‌ها و لیسیدن انگشتهای پام با رونهام داشت خفم میکرد اصلا دوست نداشتم ابم بیاد ولی احساس کردم یه لحضه داخل کس مهرناز تنگ شد و حرکات اون هم تندتر صدای جیغهای کوچیکش هم تبدیل به ناته شد که نازی در گوشم گفت اگه اومد بریز توش باشه مهر ناز این بار خیلی اروم اومد پایین دستش که خرد به شکم من احساس کردم کیرم اون تو منفجر شد چون اینقدر با فشار اومد که با این که تا ته اون تو رفته بود باز هم از کنار کیرم ریخته بود بیرون مهرناز هم یه چند باری به حلت دایره روی کیرم چرخید و حسابی حال داد و بعد آروم اومد توبغل من نازی هم این طرف من بود اون دختره هم مثل این قحطی زده‌ها داشت پس مونده آبم رو میخورد. بعد از ده دقیقه که اونها داشتن من رو میمالیدن بلند شدیم مرناز گفت پریوش خیلی سفارشت رو کرده خاطرت و میخواد تو اتاقه اگه میخوای برو اونجا...... گفتم نه ولی رو پام بند نبودم مهرناز گفت میخوای بخوابیم نازی گفت بریم رفتیم تو اتاق خواب من الان فقط یه تخت دونفره یادمه با یه نور قرمز دیدن بدن نازی تو اون نور همراه مالشهای مهرناز کیرم رو دوباره داشت شق میکرد که اون دختره هم اومد ولی نشست پای تخت نازی ول کن نبود یه سر یا داشت کیرم رو میمالید یا میخورد تا این که دوباره راست کردم این بار بلند شدم گفتم پشتت رو بکن به من نمیدونم مهرناز چه فکری کرد که یه کاندوم از کشو داد دست من کاندوم رو زدم و کون برنزه نازی رو دادم بالا و از پشت کردم توکسش هم لیز بود هم تنگ اما مال مهرناز خیلی گرم بود بعد از دو یاسه تا تلمبه دگه نتونستم سرپا وایستم و خوابیدم روش دیدم تخت نرمه اومدیم رو زمین درست در کنار ما مهرناز با اون دختره داشتن به هم ور میرفتن دیدن این صحنه هم کار خودش رو کرد و دوباره اب من اومد و همون روی نازی درازکشیدم

Ei kommentteja:

Lähetä kommentti