maanantai 17. tammikuuta 2011

free counters

lauantai 18. joulukuuta 2010

دختر خوشگل

از وقتی موهاشو به قول خودش های لایت کرده بود خیلی سکسی تر از قبل شده بود. هر بار که می دیدمش حسابی حالی به حالی میشدم..... دخترم 17 سالش بود و حسابی داشت تبدیل به یه دختر مامانی و خوشگل میشد و دل من بیچاره رو هر روز بیشتر از قبل می برد. چند بار سعی کردم وقتی میره حموم ، برم و از لای در یه جوری بدن سفید و خوشگلش رو ببینم. یکی دو بار هم تونستم کون سفید و خوشگلش رو ببینم و درآرزوی به دست آوردن همچین کون تمیزی بسوزم و بسازم. یه روز بنا به دلایلی زود تر از سر کار اومدم خونه. زنم مسافرت بود و می دونستم که شهلا دخترم تنهاست و شاید بتونم دوباره حموم رفتنش یا خوابیدنش رو ببینم. از ذوق داشتم میمردم. اون شب قرار بود یکی از دوستام هم بیاد خونمون تا یه مشروبی با هم بخوریم و دور از چشم زنامون یه ذره مردونه دور هم باشیم. وقتی رسیدم خونه یه صداهایی از تو اتاق شهلا میومد... آروم رفتم به سمت اتاقش و دیدم حدسم درسته... دختر گلم با دوست پسرش آرش تو اتاق هستن و مشغول ور رفتن همدیگه اند. خوشبختانه لای در باز بود و میتونستم آروم خودمو نزدیک تر ببرم تا ببینم چه خبره. وای خدای من. باورم نمیشد. بدون هیچ مشکلی می تونستم دخترم رو ببینم که لخت لخت داره با دوست پسرش حال میکنه. می دیدم که آرش شلوارشو تا زیر زانونش آورده پایین و کیر کوچولوش آویزونه و دخترم هم لخت جلوش بود و داشتن از هم لب میگرفتن. شاید بهتر بود میرفتم تو و از کارشون جلوگیری میکردم ولی میدونستم که بالاخره یه دختر و پسر تو این سن همدیگرو دستمالی میکنن و بد هم نیست که یه کمی با هم حال کنن. منم اینجوری میتونم با دیدن کس و کون دخترم حال کنم و سوژه خودمو برای امشب پیدا کنم. شهلا هم بهم قول داده بود که بکارتشو از دست نده و آبروی خونواده رو نبره و من مطمئن بودم که سکس اون دو تا از حد دو تا لب و یه کمی ور رفتن بیشتر نیست. خلاصه. بعد از اینکه از هم لبشونو گرفتن شهلا جلوی آرش زانو زد و کیرشو گرفت تو دستش و شروع کرد مالوندن. اولش برام جالب بود که می دیدم دخترم به کیر کسی دست بزنه ولی وقتی دیدم کیر آرش بزرگ تر شد و شهلا اونو گذاشت تو دهنش. حسابی جا خوردم. شهلا خوب ساک میزد و آرش همینطور از روی لذت آه و ناله میکردم و سر خودش رو تکون میداد. بعد از یه مدت کوتاه شهلا بلند شد و رفت رو تخت درازکشید و من حالا می تونستم خوب خوب کسش رو ببینم که تمیز تمیز بود و یه دونه مو هم نداشت. معلوم بود پسره از اوناییه که از کس بی مو خوششون میاد. جوونا همه شون مثل همدیگه ن. آرش هم شلوار و تی شرتش رو درآورد و رفت رو تخت درازکشید کنار شهلا و شروع کرد لب گرفتن و با پستونای کوچولوی دخترم ور رفتن که دیدم حسابی داره حال میکنه. بعد از یه مدت دستشو آروم آروم برد پایین سمت کس شهلا و شروع کرد با کسش بازی کردن. شهلا هم لای پاشو باز کرد و من تونستم محصول کیر خودم و کس ژیلا – مامانش- رو ببینم که عجب تمیز و خوشگل بود و آماده پذیرایی از کیر. ولی مشکلی وجود داشت به نام پرده بکارت که مانعش میشد. کس شهلا ناز و کوچیک و تازه بود و من احتمال میدادم که حسابی باید تنگ باشه. به داماد آینده م حسودیم میشد که میتونست از همچین کسی استفاده کنه. آرش همینطور با چوچوله شهلا ور میرفت و شهلا رو حشری و حشری تر میکرد تا اینکه با داد و بیداد شهلا فهمیدم که ارضا شده. برام جالب بود که آرش، شهلا رو به ارگاسم رسوند اماخودش هیچی. ولی تعجبم زیاد طول نکشید وقتی دیدم آرش بلند شد و شهلا رو هم بلند کرد و رفت پشتش. شهلا رو به من بود و میتونستم قیافه معصومانه ش رو ببینم که داشت برای کون دادن اماده میشد. با دیدن آرش که کیرشو خیلی راحت گذاشت تو کون شهلا با خودم فکر کردم مطمئناً اولین بار نیست وگرنه شهلا داد و بیدادی راه مینداخت که نگو. خودم وقتی ژیلا رو از کون کردم تا سه روز نمیتونست بشینه!!!!! ولی آرش حسابی داشت تلمبه میزد و جالب تر این بود که شهلا هم داشت حال میکرد و اینو تو صورت قشنگش میتونستم ببینم که با هر ضربه کیر آرش حسابی حال میکرد. بعد آرش کیرشو درآورد و شهلا رو دوباره خوابوند رو تخت و رفت روش و کیرشو گذاشت دم کس دخترم و تازه اینجا بود که من فهمیدم کیر آرش داره میره تو کس دخترم و قبل از اون هم جای دیگه ای نبوده جز همون کس تنگ و خوشگل و ناز شهلا که حسابی از این کیر گنده و سفت داشت پذیرایی میکرد. از تعجب داشتم شاخ درمیاوردم. دختر 17 ساله من داره کس میده؟ یعنی چی؟ پس قبل از اینکه من بفهمم کس داده بود و بکارتش رو هم از دست داده بوده؟ هم عصبانی بودم و هم خوشحال. چون نقشه ای به ذهنم رسیده بود که می تونستم باهاش منم از داخل شدن به اون کس مامانی کیرمو بهره مند بشم. هر چی بیشتر به زوایای نقشه فکر میکردم ضربه های آرش محکم تر میشد تا اینکه دیدم که کیرشو درآورد و شروع کرد به جق زدن و شهلا هم صورتشو نزدیک کرد و آب کیر آرش رو صورت دخترم ریخت. آروم از اونجا خودمو کشوندم بیرون و از خونه رفتم بیرون. یه ذره قاطی کرده بودم و باید حسابی به همه چیز فکر میکردم. امشب قراره فرزاد بیاد خونمون(همون دوستم!) اونم از اون کس کنای اساسی بود و اولش هم قرار بود که یه برنامه کس کردن راه بندازیم که جور نشد و اون حسابی از این قضیه پکر بود. حالا میتونست شب بیاد خونه ما و با هم ترتیب شهلا رو بدیم. درسته که شهلا دخترمه ولی وقتی پای این پیش بیاد که بخوام کاری بکنم، میکنم و اونم باید به خاطر اینکه منو بابت این قضیه آبروی خونوادگی گول زده تنبیه بشه و چه تنبیهی بهتر از کس دادن به دو تا کیر باحال؟ یه کم دیر تر برگشتم خونه و به روی خودم نیاوردم که چی دیدم ولی خیلی سرد با شهلا برخورد کردم. شب که فرزاد اومد همه چیز آماده بود برای کس کردن ما!!!! شهلا از همه جا بی خبر بود و من و فرزاد چند لیوان عرق خورده بودیم و حسابی گرم گرم بودیم و من همینطور منتظر موقعیت مناسب بودم برای کردن کس دخترم. رفتم تو اتاقشو دیدم که پشت کامپیوتر نشسته و داره چت میکنه. خیلی عصبانی بهش گفتم "به جای این کارا یه کم به فکر درسات باش." گفت "درسامو خوندم." جواب دادم "آره بعد از ظهر دیدم چطوری داشتی درس میخوندی." حسابی دست پاچه شده بود و نمیدونست چی بگه.رفتم جلو تر و بهش گفتم "با آرش باهم درس میخوندین نه؟ چه درس خوبی بهت داد. نه. تو چه درس خوبی بهش دادی." و رو اون "دادی" حسابی تاکید کردم. شهلا گریه اش گرفته بود و سرشو انداخت پایین و گفت "بابا تو رو خدا. من کاری نمیکردم." عصبانی شده بودم. داد زدم "نه. کاری نمیکردی. فقط داشتی به دوست پسر مامانیت که چار روز دیگه ولت میکنه و میره سراغ یکی دیگه ، کس میدادی." شنیدن این کلمه ها اونقدر براش عجیب بود که صورتش سرخ شد و گریه ش رو قطع کرد. مونده بود چی بگه که من سرشو گرفتم و گذاشتم رو شلوارم نزدیک کیرم و بهش گفتم "باید تنبیه بشی. هرکاری بگم باید بکنی وگرنه میکشمت. آرش رو هم میکشم و همه هم میفهمن چه جنده ای بودی." اونم دوباره هق هقش دراومد و گفت "هرکاری بگی میکنم." آروم سرشو عقب بردم و زیپ شلوارمو باز کردم و شلوارمو کشیدم پایین. شورتمو درآوردم. می دیدم که داره با تعجب نگام میکنه. بهش گفتم "هر کاری با آرش کردی با من هم میکنی. منظورم اینه که هر کاری با کیر آرش کردی با کیر منم میکنی." خودشو کشید عقب و گفت "بابا. تو پدر منی." گفتم "مهم نیست. مهم اینه که میخوام بفهمی فرق این با اون چیه و منم باید بفهمم فرق کس تنگ تو با کس گشاد مامانت چیه." گفت "بابا تو رو خدا اینطوری حرف نزن." با تشر بهش گفتم "بخور کیرمو." و شهلا هم مجبور بود کیر منو بذاره تو دهنش. وقتی کیرمو گرفت تو دستاش سرمای عجیبی رو حس کردم. دستای شهلا حسابی یخ کرده بودن و معلوم بود هم ترسیده و هم آشفته ست ولی برام مهم نبود. وقتی کیرمو میخواست بذاره تو دهنش حس کردم کیرم داره بزرگ تر میشه و آماده برای ورود به اون دروازه بهشتی!!!! شهلا هم کیرمو تو دهنش نگه داشته بود و کاری نمیکرد. وقتی نگاه عصبانی منو دید شروع کرد به مکیدن کیرم و تکون دادن زبونش رو نوک کیرم که حسابی منو حالی به حالی کرد. منم سرشو گرفتم تو دستام و همراه با حرکاتش عقب و جلو میبردم و از این که دخترم داره برام ساک میزنه حسابی لذت میبردم. مامانش البته بهتر ساک میزنه و اونم به این خاطر که تو این چند سال حسابی یاد گرفته کیر رو چطور باید ساک زد. دستمو بردم سمت پستونای شهلا و شروع کردم به بازی کردن با نوک پستوناش. همین حرکت حسابی ریلکسش کرد. داشتم حسابی حال میکردم که صدای فرزاد منو به خودش آورد که میگفت "بابا کجایی؟ مهمونتو تنها میذاری میری؟" داد زدم "الان میام." و به شهلا گفتم "حالا پاشو لخت شو و با من بیا بیرون." گفت "نه. بابا. تو رو خدا رحم کن. خجالت میکشم." منم مهلت ندادم و یه سیلی خوابوندم تو گوشش و گفتم "وقتی پرده کست داشت میخورد باید خجالت میکشیدی جنده." بعد هم کاملاً لخت شدم و به زور پیرهن شهلا رو هم درآوردم و بهش گفتم "هر کاری که گفتم میکنی. فهمیدی؟" باز هم زد زیر گریه و منم رفتم جلوش و سرش رو محکم گرفتم تو دستم و گفتم "میای اونور و تا وقتی آبمونو تو کست حس نکردی از اونجا تکون نمیخوری. هم من و هم فرزاد. فهمیدی؟" چاره ای نداشت جز اطاعت کردن. وقتی هر دو لخت از اتاق اومدیم بیرون و رفتیم تو هال جایی که فرزاد نشسته بود و تلویزیون تماشا میکرد حسابی قلبم داشت میزد. میدونستم فرزاد اصلاً براش مهم نیست که کیو میکنه و اگر میتونست حتی زن بهترین دوستش رو که من باشم هم میکرد. (البته یه شک هایی برده بودم که نکنه بینشون رابطه ای باشه که بعداً اونا رو هم تعریف میکنم!). وقتی فرزاد منو شهلا رو باهم دید از تعجب وا رفت. من می دیدم که کیرش داره از پشت شلوارش به جنب جوش میفته و بزرگ و بزرگ تر میشه. به شهلا گفتم "برو باباجون. برو پیش عمو فرزاد بشین و بهش نشون بده چه ساک زن ماهری هستی!" شهلا با اکراه رفت پیش فرزاد که از خوشحالی داشت پر درمیاورد. فرزاد به من نگاهی انداخت و منم بهش اشاره کردم که همه چیز رو به راهه و میتونه ترتیبشو بده. وقتی شهلا پیش فرزاد نشست، فرزاد بلند شد و شلوارشو درآورد و کیرشو گرفت تو دستاش و برد جلو دهن شهلا و به زور کردش تو دهن دخترم. اونم شروع کرد به ساک زدن. صورت فرزاد رو میدیدم که حسابی نشون میداد داره حال میکنه. منم رفتم نزدیکشون و سر شهلا رو گرفتم و محکم فشار دادم جلو که کیر فرزاد رو تا ته تو دهنش جا بده. بعدش هم خودم نشستم جلوی کون خوشگلش و شروع کردم به لیسیدن کنارای کونش. بعدش هم لای پاهاشو باز کردم و اون کس خوشگلش که از پشت عین یه غنچه زده بود بیرون رو دیدم و هوش از سرم پرید. دستمو بردم و نزدیک و انگشتمو کشیدم رو چاک کسش. صدای ناله ش میومد. ولی عین جنده های فیلم سوپر داشت همچنان براش فرزاد ساک میزد. سرمو بردم نزدیک. چه بوی خوبی داشت کس دخترم! آروم زبونمو گذاشتم لای چاک کسش و شروع کردم به بالا پایین بردن.....چه مزه ای داشت کس دخترم! بعدش دیگه نتونستم طاقت بیارم....رفتم نشستم رو مبل و شهلا رو کشوندم طرف خودم....کیر فرزاد از تو دهنش دراومد.....نشوندمش رو کیرم و کسش رو جوری تنظیم کردم که قشنک سر کیر من باشه و آروم آروم کردمش تو.....از دادی که زد فهمیدم حسابی درد داشت....بهش گفتم "حالا کدوم بزرگ تره؟ها؟مال من یا مال اون جوجه؟" اونم همینطور داشت درد میکشید . من شروع کردم به بالا پایین بردنش.....ولی روش خوبی نبود...این بو که شهلا رو نشوندم رو خودم و از پشت شروع کردم به تلمبه زدن....فرزاد هم کیرشو دوباره کرد تو دهن شهلا......من همینطور کیرمو میکردم تو اون س تنگ دخترم و میاوردم بیرون و لذت میبردم.....بعد از یه مدت کوتاه حس کردم آبم داره میاد و برای همین کیرمو کشیدم بیرون....اومدم پیش فرزاد و بهش گفتم "حالا نوبت توئه....کس تنگی داره این شهلا خانوم ما!" اونم رفت رو مبل نشست و شهلا رو گذاشت رو خودش و کیرشو کرد تو کس تنگ دخترم......دیدن این منظره حسابی حشریم کرده بود ولیچون نمیخواستم زود ارضا بشم رفتم تو آشپزخونه و از تو یخچال نوشابه درآوردم و ریختم تو یه لیوان و بعدش هم یه ذره عرق ریختم توش و برگشتم و شروع کردم به خوردن لیوان و تماشا کردن دخترم که داشت به دوستم کس میدادچند دقیقه که گذشت رفتم نزدیک و بهش گفتم "تا حالا کون هم دادی؟" شهلا که داشت آه و ناله میکرد گفت "یه بار...ولی خیلی درد داشت" بهش گفتم "حالا بازم باید بدی و برام اصلاً مهم نیست که درد داره یا نه....باید تنبیه بشی" شهلا از ادامهء بالا پایین رفتنش دست برداشت و از رو کیر فرزاد بلند شد و گفت "بابا نه....تو رو خدا نه" گفتم "حرفشم نزن" و برش گردوندم همونجایی که بود....به فرزاد گفتم "بکن تو کسش و نگه دار تا منم از پشت بکنم تو کونش" داد و بیداد شهلا که "نه نه" میکرد رفت هوا....ولی ما تنها چیزی که نمیشنیدیم صدای شهلا بود......فرزاد شهلا رو نشوند رو کیرش و وقتی کیرش تا ته رفت تو کس شهلا اونو خم کرد رو خودش و سرشو گذاشت رو سینهء خودش و شروع کرد موهای طلایی شدهء ئخترم رو نوازش کردن و سعی کرد آرومش کنه.....همین خم شدن کافی بود که من بتونم کون دخترم رو که حالا جلوم باز شده بود ببینم و حسابی حشری بشم......تف زدم به کیرم و آروم گذاشتمش دم کون دخترم....تا اومد تکون بخوره فرزاد محکم چسبیدش و نذاشت حرکتی بکنه و من آروم آروم کیرمو فرستادم تو کون تنگ شهلا که بی نهایت عالی و باحال بود و وقتی کیرم تا دسته رفت تو کونش به فرزا علامت دادم با هم شروع کردیم به تلمبه زدن.....باید اقرار کنم که لذت بخش ترین سکس زندگیم بود...و جالب این بود که وقتی با هم کیرامونو میبردیم تو کون و کس شهلا تخمامون به هم ساییده میشد و همین خیلی لذت سکس رو بیشتر میکرد......حسابی که تلمبه زدیم حس کردم آبم داره میاد....برای همین باز کیرمو درآوردم و رفتم سراغ مشروب و فرزاد به کارش ادامه داد و بعد از چند دقیقه از صدای آه و اووه فرزاد فهمیدم که داره میاد و ضزبه های کیرش به کسدخترم محکم تر و محکم تر میشد و داد شهلا بیشتر از قبل میرفت هوا تا اینکه هردو آروم شدند.....منم کیرم تو دستم بود و داشتم میمالوندمش تا اینکه شهلا از رو کیر فرزاد بلند شد و آب کیر فرزاد رو میدیدم که از تو کسش داره میاد بیرون و میریزه رو زمین و یه مقدارش هم لای پای شهلاگیر کرده بود. رفتم سراغ شهلا و به پشت خوابوندمش رو زمین و کونشو دادم بالا و کیرمو کردم تو کونش......از پشت تنگ تر و باحال تر بود و من همینطور داشتم گر میگرفتم از این همه لذت و انقدر کیرمو محکم میکوبوندم تو کس دخترم که حس کردم داره از درد گریه میکنه و بعد از چند ثانیه دیدم که آبم داره میاد و به کارم ادامه دادم تا جایی که حس کردم دارم منفجر میشم.......اولین جهش آب کیرم به اندازه ای قوی بود که برگشتشو رو نوک کیرم حس کردم و همینطور به تلمبه زدن ادامه دادم تا همهء آبم رو تو کس دخترم خالی کردم...... بی حال افتادم رو مبل و لیوان مشروب رو گرفتم و به این فکر میکردم دوباره کی میتونم دخترمو تنبیه کنم

من و مامانم و خاله میترا

سلام من آریا هستم و 20 سالمه. تنها بچه خانواده هستم. یه مامان خوشگلم دارم که 41 سالشه و یه خاله که3 سال از مامانم کوچیکتره. اسمش میتراس وبچه دارهم نمی شه. خاله میترا همه کاراشو با مامانم انجام میداد از خرید گرفته تا .... خاله میترا و مامانم خیلی با هم راحتن. مثلا بعضی وقتا می شنیدم که از سکس به هم صحبت میکنن که دیشب چه جوری سکس کردن یا دوست دارن چه جوری سکس کنن وازاین حرفا...... اینم بگم که خاله میترا هیکل سکسی داره بدن جا افتاده سینه های گوشتی (سایز85) کون قلمبه و پاهای تپل. خلاصه هر چیزی که برای حشری کردن یه مرد لازمه. ماجرایی رو که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به 2 سال پیش وهمش ازاونجایی شروع شد که من بعضی وقتا با مامانم میرفتم حموم. یعنی ازبچگی این جوری بوده و برام عادی بود. ولی مامان هنوزم فکر میکرد من همون آریا کوچولوم و جلوم لخت لخت میشد. راستش تو بچگی اصلا از این کار خوشم نمیومد ولی بزرگتر که شده بودم خوشمم اومده بود. من با مامان خیلی راحت شده بودم. هرسوالی که برام پیش میومد می پرسیدم. اونم جواب می داد. مثلا برام گفته بود که چه جوری به دنیا اومده بودم. یه بار بهش گفتم مامان چرا اینقدر سینه هات بزرگه؟ آخه واقعا بزرگ بود. تو فامیل تک بود، تو بزرگی وسکسی بودن. اینو از نگاه های بچه های فامیل تا مردای فامیل میشد فهمید.{سایز 95} خندید وگفت بزرگتر که شدی می فهمی. وقتی زیاد گیر دادم گفت: اینا دلخوشی باباته. فهمیدم که بابامم عاشقه سینه های مامانمه و فهمیدم چرا بعضی وقتا موقع خواب مامان به بابا می گفت شیر نمی خوای؟ همیشه به بهونه ی شستن تن و بدن مامان میتونستم به سینه هاش وکل بدنش دست بزنم وهمیشه وقتی دست به کونش میزدم خودشو می داد عقب. فکرکنم از کون خیلی تحریک میشد. مامانم هیچی نمی گفت ولی وقتی زیاده روی می کردم میگفت دیگه داری شیطونی می کنیا! چون دودولم گنده میشد واونم می فهمید ولی اینا باعث نمی شد که دیگه با مامان نیام حموم. می گفت: عیبی نداره عادی میشه. تو این سن همه همین جورین (ندید بدید) بهم چیزی نمی گفت فقط می خندید. یه باربهش گفتم چرا میخندی؟ گفت آخه با این سنت چیزی از بابات کم نداری. نمی دونم همسن بابات بشی چی ازآب در می یای. خدا به داد زنت برسه. بعد منو محکم تو بغلش گرفت. طوری که کیرم رفت لای پاش وسینه هاشو فشار میداد تو صورتم وهمش قربون صدقم میرفت. اولین باری هم که آبم اومد جلوی مامانم بود. آخه همیشه مامانم موهای کیرمو برام میزد و منم برای مامانم این کارو میکردم. یعنی موهای کسشو براش میزدم مامانم خودش این جوری می خواست. از این کار لذت می برد. پاهاشو باز می کرد منم با یه دست کسشو صابونی می کردم و با اون دستم براش می زدم. می فهمیدم که از این کار من لذت می بره ولی به روش نمیاورد که من پر رو نشم. منم از قصدهمش دست چپمو می مالیدم رو کسش اونم چشماشو می بست و حال می کرد. یه بارکه داشت موهای کیرمو میزد دستش رو حسابی صابونی کرد. کیرمو گرفت وشروع کرد به زدن. ولی اینقدر کیرمو اینور اونور کرد تا آبم ریخت تو دستش. من نمی دونستم چی شده. از مامان پرسیدم. اونم گفت هیچی عزیزم دیگه مرد شدی. بعد کیرمو(آخه دیگه مرد شده بودم) گرفت و بوسید. بعد از اون روز رومون بیشتر به هم باز شد چون دیگه همش باهام شوخی می کرد و با کیرم ور میرفت یا کونشو میمالید به کیرم. جوری که مثلا اتفاقی بوده. وقتیم که خیلی حشری می شدم میگفت راحت باش. اگه می خوای جق بزن. می گفت کسمو نگاه کن جق بزن. خودتو خالی کن. ولی من چون عاشق سینه هاش بودم همیشه یه دستم روی سینه هاش بود و جق می زدم. یه دفه ازش خاستم که اون برام جق بزنه. با التماس قبول کرد. کنارم رو زانو نشست طوری که سرش سمت کیرم بود وکونش طرف من. شروع کرد برام جق زدن. خیلی آروم و حرفه ای این کارو میکرد. منم با کونش بازی میکردم تا آبم اومد. بهترین جق عمرم بود. ولی نمی دونم چرا ازم نمی خواست که باهاش سکس کنم. منم که روم نمی شد. فکر کنم همه این چیزا رو برای خاله میترا هم تعریف کرده بود و گفته بود که چه کیر مردونه دارم. چون متوجه شده بودم که خالم یه جور دیگه نگاهم می کنه و حتی رفتارشم با من عوض شده بود. دیگه خودشو انقد جلوی من جمع وجور نمی کرد. برعکس راحت ترم شده بود. مثلا باهم شوخی میکردیم جلوم خم میشد تا سینه هاش معلوم بشه یا می نشست روی پام و... یه روز خاله میترا و مامان رفته بودن خرید. منم تازه از فوتبال اومده بودم و ولو شده بودم رو کاناپه. حولمو برداشتم برم حموم که مامان وخاله اومدن. من گفتم: میرم یه دوش بگیرم. مامانمم گفت: منم خیلی عرق کردم باید یه دوش بگیرم. برو منم میام. گفتم: باشه. خواستم برم که خاله میترا گفت: منم میام! من خیلی جا خوردم. مامانمم گفت لازم نکرده. تو صبر می کنی بعد از ما میری. خاله هم راضی شد. منم رفتم ولی تو دلم همش به مامان بد و بیراه می گفتم که جلوی خاله میترا رو گرفت. رفتم تو حموم. زیر دوش بودم که یه دفعه مامان اومد تو. مثل همیشه لخت لخت. همین جوری که داشت میومد جلو سینه هاش تکون می خورد. منم که مثل همیشه فوری شق کردم. مامان خندش گرفت. گفت: حالا صبر کن برسم بعد. اومد زیر دوش کنار من. منم بغلش کردم وبوسیدمش. با لحنی بیحال گفت: برو اونور توام. دارم از گرما می میرم. نچسب به من. منو میگی! کلی ضدحال خورده بودم. کیرم داشت دیگه می خوابید که یه دفعه دیدم خاله میترا با شورت و کرست مشکی که سفیدی بدنشو جذابتر می کرد اومد تو. فکر کنم مامان از بس هول بود در رو کامل نبسته بود. من که تا حالا خالمو اونجوری ندیده بودم کلی کف کردم و دوباره کیرم مثل سنگ شد. مامانم دیگه صداش دراومد: مگه نگفتم صبر کن بعد ما؟ چرا اومدی؟ خاله میترا گفت: آخه منم گرمم بود. داشتم می مردم. ولی معلوم بود که داره دروغ میگه چون همش نگاهش به کیر من بود. منم که یادم رفته بود لخت لخت با کیر شق شده جلو خالم وایسادم. فقط داشتم خالمو با شورت و کرست دید میزدم. خلاصه خاله میتراهم خودشو جا کرد. مامانم دیگه چیزی نگفت. خاله میترا تا اومد کنار من بهم گفت: این چیه دیگه شیطون؟ داشتین چی کار می کردین؟ مامان گفت: خفه شو میترا! این عادتشه. همیشه همین جوریه تو حموم. خاله میتراهم خندید و گفت: چه عادت خوبی. خوش به حالت. مامانمم خندش گرفت ولی من ققط تو نخ سینه ها و خط کس خاله بودم. خاله همش به بهونه های الکی خودشو می مالید به من و به کیرم دست میزد. منم اولش خجالت می کشیدم ولی خوشم میومد. مامان گفت: میترا بچه ی منو اذیت نکن. خاله هم گفت: کاریش ندارم که توام. من که دیگه داشتم میمردم از شق درد. وقتی خالم دید دارم بد جوری نگاش میکنم به شوخی گفت: می خوای اینارم در بیارم راحت باشی؟ منم با پررویی گفتم: اگه این کارو بکنی که خیلی خوب میشه. اونم ازخدا خواسته پشتشو کرد به من گفت: بازش کن. گفتم: چیو؟ خالم گفت بند کرستو دیگه. مگه نمی خوای ببینی؟ وای من عاشق این کار بودم. هر وقت تو فیلم سوپر این صحنه رو میدیدم 100 میزدم عقب و دوباره می دیدم. بعد خالم برگشت و گفت: بیا ببین چطوره. منم گفتم: عالی. ولی چون می خواستم نشون بدم که چقد مامانمو دوست دارم گفتم: هرچی که باشه به مامانم که نمی رسه. با این حرفم خالم شاکی شد ولی مامانم کلی حال کرد. منو بغل کرد و سینه هاشو فشار داد تو صورتم. می دونست من عاشق این حرکتم وهمش قربون صدقم میرفت. خاله میترا که دید اینجوریه خواست برگه برنده رو کنه. دیدم خم شد و شورتشو در آورد. وای دیگه نمی شد رو این کون حرف زد. واقعا حرف نداشت. بعدشم همش خودشو از پشت می مالید به من. منم دیگه نتونستم تحمل کنم و از پشت چسبوندم بهش و سینه هاشو گرفتم. خاله میترا هم یه آه کشید. معلوم بود اونم خیلی حشریه. همش کونشو می داد طرف من.... منم که دیگه پر رو شده بودم وحشری. اصلا یادم نبود مامانم داره منو نگاه می کنه. آخه صداش در نمیومد. بعد خالم خوابید کف حموم و گفت بیا بخواب رو من. منم یه نگاه به مامانم کردم. ( یعنی اجازه) اونم با لبخند گفت برو پسرم. اینم خالته. غریبه که نیست. عیبی نداره. منم رفتم. خالم ازم خواست که سینه هاشو بخورم. منم مثل قحطی زده ها می خوردم تا اونجا که می تونستم سینه هاشو میکردم تو دهنم. خالم داشت آخ و اوخ می کرد و همش میگفت بخور... فشارش بده.... نوکشوگازبگیر... بعد کیرمو با دستش گذاشت دم کسش و گفت بکن تو. ولی لازم به گفتن اون نبود. چون قبل از این که حرفش تموم بشه من کیرمو تا جایی که می تونستم کردم تو. وای چه کسی! اولین بار بود مزه ی کس کردن رو می چشیدم.... هیچی نمی فهمیدم. فقط وحشیانه تلمبه میزدم. خالمم می گفت محکم تر... تندتر... بکن بکن. منی که همیشه تا دستم به کیرم می خورد می خواست آبم بیاد نمی دونم چی شده بود اصلا انگار نه انگار. انقدر محکم تلمبه میزدم که خالم گفت: بلند شو کمرم درد گرفت. وقتی بلند شدم دیدم مامانم داره با خودش ور میره و سرو صداش حمومو برداشته. خاله میترا بلند شد و دستاشو گذاشت رو دیوار و خم شد گفت: زود باش دیگه شروع کن مردم. از اینکه یه زن 38 ساله داشت به من 18 ساله کس ندیده التماس میکرد حال میکردم. بعد دوباره کیرمو با یه تف جانانه کردم تو کسش. حالا دیگه من سرپا بودم و راحت تر می تونستم تلمبه بزنم. خالم همچنان جیغ میزد که انگار داره پاره میشه. هم من تلمبه می زدم هم اون خودشو به طرف من هول می داد. بعد دستای مامانم رو روی پشتم حس کردم. فکر کنم اون دیگه ارضا شده بود و اومده بود پیش ما. تو همین حال و هوا بودم که احساس کردم که یه چیزی مثل سیل می خواد از کیرم بزنه بیرون. دیگه فرصت نشد به خالم بگم. یه آه بلند کشیدم و تمام آبمو ریختم تو کس خاله میترا. اونم بدترازمن صداش دراومد. انگارداشت ازلذت می مرد. داد میزد: وای سوختم... چقد داغه... آتیشم زدی... بریز همشو. بریز تو کسم. منم همه ی آبمو خالی کردم. مامانمم از پشت منو بغل کرده بود. خودشو می مالید به من. بعد خاله میترا برگشت و کیرمو کرد تو دهنش و تا قطره آخرشم خورد. بعد مامان گفت: بسه دیگه..... پاشین بریم. الان منصور(بابامه) میاد. مارواینجوری ببینه اصلا خوب نیست. بعدشم همگی یه دوش گرفتیم و رفتیم بیرون. خاله میترا به مامانم می گفت: من اگه همچین پسری داشتم دیگه شوهرلازم نداشتم. من که تا یک هفته تو کما بودم که چی به من گذشته. خیلی حال کرده بودم.بعدازاون جریان مامان همش به من می گفت: دیگه این کارو با خاله میترا نکن. یه وقت آبرو ریزی میشه. به خاله میتراهم میگفت که با آریا کاری نداشته باش ولی خاله میترا دست بردار نبود. فکر کنم خیلی بهش حال داده بود. همش باهام از سکس حرف میزد و باهام شوخی میکرد. یه بار یادمه وقتی ما خونشون بودیم توی آشپزخونه گیر داد که باید کیرتو ببینم و می گفت واقعا باید به بابات احسنت گفت. بیبین چی ساخته! حالا دیگه بعد از سکس با خاله اونم جلو مامان رابطم با مامان نزدیکتر و سکسی تر شده. یعنی خودش فهمیده بود که چه چیزی همیشه در کنارش بوده ولی استفاده نکرده. یه جورایی به خاله میترا حسودی میکرد ولی روش نمی شد بگه. شایدم می ترسید. نمی دونم. ولی بالاخره با مامان جونم سکس کردم که اونو بعدا براتون میگم. خوش باشید

پنج نفری کنار استخر

روز جمعه بود. هوا گرم و آفتابی. من و افشين رفته بوديم خونه مريم که شانزده سالش بود و خواهرش سيزده سال و دختر خالشم همسن مریم بود. همه فقط با شورت کنار استخر بوديم. فقط شيلا خواهر مريم با مايو دو تيکه بود. مريم شروع کرد با مرجان ور رفتن. مريم از پای مرجان شروع کرد حسابی ميليسيدش بعد اومد سمت سينه های مرجان و شروع کرد به بوسيدن اونها. همينطور گردن و سينه هاش رو ميليسيد و مي بوسيد که افشين هم رفت کمک مريم و با همديگه مشغول ليسيدن و بوسيدن مرجان شدن. شيلا هم اومد نشست تو بغل من و من هم از پشت مي بوسيدمش و بالا تنه ی شيلا رو در آوردم. هنوز سينه زيادی در نياورده بود. بعد دستمو بردم تو مايوش و شروع کردم با چوچوله اون بازی کردن . کس شيلا تازه يه خورده مو در آورده بود و با يه دستم هم با موهای کسش بازی ميکردم. اون طرف مرجان و مريم شصت و نه خوابيده بودن و حسابی کس همديگرو ميليسيدن. افشين هم داشت از تماشا لذت ميبرد . بعد شورت شيلا رو در آوردم و با هم رفتيم سراغ دخترا. مرجان رو بلندش کردم و ازش خواستم کس شيلا رو ليس بزنه. منم يه لب از مريم گرفتم و رفتم رو کس مريم. چوچوله خوشمزه ای داشت. صدای آه شيلا در اومده بود . مريم گفت بلايی سر خواهرم نياريد. گفتم اشکال نداره تجربه اش زياد ميشه و باز کسش رو ليسيدم. داشت خيلی کيف ميکرد. بلندش کردم بردمش پيش دوتا دخترا . شيلا رو بلندش کردم و انداختمش رو خواهرش و دوتايی کس همديگرو شروع کردن به ليسيدن. منم شورتم رو در آوردم و آروم کیرمو گذاشتم رو سوراخ کون شيلا. يه خورده ور رفتم و خيلی آروم کردم تو کون شيلا و شروع کردم به کردن شيلا. سوراخ تنگی داشت و حسابی حال ميداد. افشين هم از اونطرف اومد سراغ مريم واز کس، مريم رو شروع کرد به کردن. مرجان هم رفت يه شيرجه زد تو آب و برگشت سراغ من. همونطور که داشتم شيلا رو ميکردم کيرمو از تو کونش درآوردم و کردم تو دهن مريم . مرجان که اومد خوابوندمش رو زمين و پاهاش رو دادم هوا. کيرم رو گذاشتم دم سوراخ کونش و آهسته کردم توش. شيلا اومد و همونطور که داشتم مرجانو ميکردم يه لب ازم گرفت و رفت سراغ سينه های مرجان. افشين هم اونطرف خوابيده بود و مريم رو کيرش بالا پايين ميرفت و زود هم اعلام کرد که آبش داره مياد و مريم هم زود بلند شد و دهنش رو گرفت طرف کير افشين و آبش پاشيد تو صورت و دهن مريم. شيلا هم رفت سراغ مريم به ليسيدن آب افشين که رو صورت مريم پاشيده بود. من هنوز داشتم مرجانو از کون ميکردم و تازه گرم شده بودم. شيلا رو صدا کردم که بياد پيشم. شيلا رو هم به سبک مرجان خوابوندم واز تو کون مرجان در آوردم و دوباره کردم تو کون شيلا. شيلا ديگه حسابی به اوج رسيده بود و حسابی کيف ميکرد. مريم افتاده بود رو مرجان و دوباره با هم ور ميرفتن. ديگه موقعش رسيده بود و از کون شيلا در آوردم و رسوندمش به صورت شيلا و با فشار آبم رو ريختم تو صورتش . تمام صورتش پر شده بود از آب کيرم . شيلا بی حرکت رو زمين افتاده بود. مرجان يه نگاهی به شيلا انداخت و يه لبخندی به من زد. با مريم اومدن سراغ شيلا و صورت شيلا رو که حسابی خيس شده بود ليسيدن. مريم مشغول ليسيدن تن و بدن خواهرش بود که از حال رفته بود. بلندش کردم و کيرم رو گذاشتم تو دهنش. زبونش خيلی حرفه ای روي کيرم ميلغزيد بطوري که بلافاصله کيرم بلند شد. همينکه ازش مطمئن شد که حسابی راست شده خودش رو انداخت رو من. کيرم رو کرد تو کسش. حسابی احساس گرما کردم. ديدم افشين هم اومد طرف ما و همونطور که کيرم تو کس مريم بود کيرش رو گذاشت رو سوراخ کون مريم و آهسته فشارش داد تو و يک آهی از نهاد مريم بلند شد. مريم خودش رو ديگه شل کرده بود و از هر دو طرف حسابی لذت ميبرد. حدوده ده دقيقه همينطور مريم رو کرديم. مريم از حال رفته بود و رو من افتاده بود. موقعش که رسيد من و افشين در آورديم و رفتيم سراغ شيلا که بی حال رو زمين خوابيده بود و مرجان داشت کس تازه مو درآورده اش رو نوازش ميکرد. هردو آبمون رو ريختيم رو صورت و بدن شيلا. افشين رفت تو استخر. مرجان کماکان با آبهای روی بدن شيلا که از حال رفته بود بازی ميکرد . منهم مريم رو بغل کرده بودم و حسابی همديگرو مي بوسيديم. بهم قول داد که دفعه ديگه باهام کاری بکنه که من با شيلا کردم و منو حسابی از حال ببره

رادیاتور

همينجوری که رو زمين دراز کشيده بودم کم کم داشت خوابم ميبرد. نميدونم چی باعث شد که يهو از خواب پاشم.اصلا حال نداشتم حتی چشمامو باز کنم. تا اومدم اين دست اون دست شم يهو چشمم ناخودآگاه افتاد به داداشم که کنار من نشسته بود.اومدم سرمو بيارم بالا که بهش بگم پس چرا نميخوابه که ديدم گردنشو کامل چرخونده اونور و چشماش داره از حدقه در مياد.اين مسئله يجوری بود که منو کنجکاو کرد ببينم چي رو با اين دقت داره مي بينه. آروم سرموآوردم بالا که بتونم اون چيزيو که اون داره مي بينه منم بتونم ببينم. ولی نشد آخه روشو خيلی کرده بود اونور برای همين منم بايد پا ميشدم مي نشستم. وقتی پا شدم اولين کاری که کردم اين بود که نگاه اونو دنبال کنم. همين کارو هم کردم. خودمو خم کردم. يهو يه چيزی ديدم که باورم نميشد. اصلا خواب در يک لحظه کامل از سرم پريد. وای باورم نمی شد چی دارم می يبينم. چقدر سفيد بود. وای چه خوشگل و گرد بود. تکون که ميخورد مثل ژله تا چند ثانيه بعدش هم ميلرزيد. از بالا تا پايينش يه خط بود که از وسط به دو قسمت تقسيمش کرده بود. بالاش چه قوس خوشگلی داشت. زيرشم که رون شروع ميشد دو تا خط افتاده بود. تمام مدت مثل دنبه ميلرزيد. تکون تکون که ميخورد آدم دوست داشت لاشو باز کنه ببينه توش چيه. وای چه چاقالو و دنبه ای بود. از دور که نگاه ميکردم مثل يه گلابی بود. روش چند جاش کوچولو کوچولو سياه شده بود که معلوم بود يکی محکم گازش گرفته. اون لحظه ميخواستم برم جلو و از پشت هر دوتاشو اول دست بزنم بعد قشنگ دست بمالم روش. چون ميدونستم که خيلی نرمه و آدم خوشش مياد دستماليش کنه. ميخواستم برم دو تا دستامو بزارم لاش و آروم لاشو باز کنم. ميخواستم ليسش بزنم و بعد چندتا انقدر محکم بزنم روش که حسابی قرمز شه. وای چقدر خوشم ميومد نگاش ميکرم. کون مامانو ميگم. چه کونی داشت مامانم. چقدر جذاب و گوشتالو بود. مامانم رفته بود تو اتاق خودش و يادش رفته بود در رو خوب ببنده و پشتش به ما بود و لخت شده بود و داشت شورتشو عوض ميکرد. به داداشم نگاه کردم ديدم اصلا حواسش به من نيست که منم دارم مثل خودش کون بزرگ لخت مامانو نگاه ميکنم. اومدم يکم جابجا شم که يهو دستم خورد بهش و فهميد که منم دارم نگاه ميکنم. تا منو ديد سريع روشو کرد اونور و پا شد که بره تو دستشويی مسواک بزنه. منم اصلا به روی خودم نياوردمو برای اينکه منم بگم مثلا هيچی نديدم پا شدم رفتم تو آشپزخونه که يه چيزی بيارم بخورم. داشتم ميرفتم که مامانم هم از اتاق اومد بيرون و گفت کاراتونو بکنين که بايد بخوابين. اونشب خوابيديم و حدودا يک ماه از اون روز گذشت. اين يک ماه من همش بفکر کون مامانم بودم که اونشب ديده بودم. تا اينکه يه روز چون حالم زياد خوب نبود مونده بودم خونه. مامانمم اون روز چون جايی کار داشت سرکار نرفته بود. کاراشو انجام داده بود و برگشته بود خونه و داشت غذا درست ميکرد. تقريبا يک کم که گذشت مامان گفت من ميرم بخوابم. حواست به غذا باشه. منم گفتم باشه و اونم رفت تو اتاقش که بخوابه. من چندبار غذا رو هم زدم و داشتم تلويزيون مي ديدم که دوباره چيزايی رو که اونشب ديده بودم يواش يواش اومد به ذهنم. هر چی خواستم حواسمو پرت کنم ولی نميشد. هی رومو ميکردم اونور ولی ناخودآگاه چشمم مي افتاد به اتاق مامانم. اون کون سفيد که يه تکون که ميخورد همش ميلرزيد و اون خط وسط کون مامانم داشت کم کم ديوونم ميکرد. کسي هم خونه نبود برای همين خيلی بيشتر دلم ميخواست به مامانم فکر کنم. يه لحظه اون قوس کمرش و خط زير کونش اومد جلوی چشمم که باعث شد ديوونگيم چند برابر بشه. ديگه کنترلم دست خودم نبود. تو اين يک ماه خيلی به لای پای مامانم فکر کرده بودم ولی اينبار فرق داشت. ديگه نميتونستم حتی سرجام بشينم. پاشدم وايسادم و فکر کردم ببينم به چه بهانه ای حداقل ميتونم وارد اتاق بشم شايد بتونم يه کاری بکنم. يذره اينور و اونورو نگاه کردم که يهو چشمم به رادياتور اتاق افتاد و سريع يه فکری به سرم زد. آروم آروم رفتم سمت رادياتور و درجه شو تا آخر زياد کردم. اينکارو کردم که هوای اتاق مامانم حسابی گرم بشه و پتو رو بزنه اونور و من بتونم بدنشو ببينم. تقريبا نيم ساعت طول کشيد وهمينطور هم شد. مامانم تو خواب ناخودآگاه پتو رو زد اونور. نزديکتر شدم که بتونم خوب ببينم. طبق عادتی که داشت موقع خواب دستاشو کامل باز کرده بود و یکی از پاهاشو معمولی دراز کرده بود ولی اون يکي رو باز کرده بود. آخ جون چه خوشگل بود. ولی اين کافی نبود ميخواستم بيشتر ببينم. به پاهاش نگاه کردم ديدم دامن خوابش تا بالای زانوهاش اومده بالا و روناش از زير اون دامن قشنگ قابل تصور بود. بالاتر رو نگاه کردم ديدم خط سينه شم معلومه. گردنشو تو خواب کج کرده بود و سينش تا اونجايی که قلمبگی سينه شروع ميشه زده بود بيرون. به شکمش نگاه کردم ديدم چيزی معلوم نيست ولی دامنش رفته بود لای پاش و فرو رفتگی کسش رو قشنگ ميشد ديد. ديگه واقعا کنترل خودمو از دست داده بودم. رفتم پايين تخت که اگه بشه لای پاشو ببينم. آروم آروم دولا شدم. وای اصلا باورم نميشد چی دارم ميبينم. از لای پاش شورتش يه ذره معلوم بود. لای پاش يکم مو داشت که معلوم بود موهای اطراف کسشه که اينجوری از دور شورت تنگش اومده بود بيرون.چيز زيادی معلوم نبود ولی ديدن خط لای پاش خيلی سخت نبود. اومدم سرمو بيشتر خم کنم که ناخودآگاه دستم آروم خورد به پاش. اونم يه لحظه بيدار شد ولی دوباره خوابش برد. ايندفعه که خوابيد پاهاشو جمع کرد و به پهلو پشت به من خوابيد.کونش قلمبه قشنگ زد بيرون. دستاشو گذاشته بود لای پاش برای همين لای پاش يکم باز شده بود و من قلمبگی کسش رو ميتونستم ببينم. اون کون چاق و لرزونش چنان زده بود بيرون که من اصلا اختيار خودمو از دست دادم و در يک لحظه تصميم گرفتم به هر بهونه ای شده حداقل پيشش دراز بکشم. خيلی بی سرو صدا يه پامو آوردم بالا و رفتم رو تخت و پيشش دراز کشيدم. فاصلم باهاش خيلی کم بود ولی من ميخواستم بچسبم بهش. لای پاشو نگاه کردم ديدم يکم بازه. دستمو خيلی آروم بردم سمت لای پاش. کونش چنان قمبل کرده بود به طرف من که دستم سريع رسيد بهش. دستمو تا جايی که ميتونستم باز کردمو آروم گذاشتم روی کونش. تا من اين کارو کردم ديدم کونشو چند تا تکون داد و لای پاشو يکم بيشتر باز کرد. منم که ديدم اينجوريه کونشو شروع کردم مالوندن و آروم دستمو بردم سمت لای پاش که باز کرده بود.انگشت وسطی دستمو بردم جلوتر و اول با اون سعی کردم دستماليش کنم. انگشتمو از روی همون چيزی که پوشيده بود گذاشتم رو کسش. ديدم هيچ واکنشی از خودش نشون نميده. همونجور پشتشو به من کرده بود و فقط کونشو بيشتر به سمت من داد بيرون که من راحت تر بتونم باهاش بازی کنم. ديدم بهتره که به بدن لختشم دست بزنم. دامن خوابشو که حالا ديگه تا بالای روناش اومده بود بالا رو گرفتم و دستمو آروم بردم زيرش. چه رونای گوشتی ای داشت. آدم خوشش ميومد باهاش بازی کنه. دستمو کامل بردم زير دامنش و سعی کردم که هر جوری که شده از روی شورتش دستمو به کسش برسونم. اونم انگار فقط منتظر همين کار من بود. پاشو سريع جمع کرد که دست منو لای پاش بيشتر حس کنه. منم که ديدم اونم خوشش اومده از اين کار خودمو از پشت محکم چسبوندم بهش. وای چه کون نرمی داشت. کيرم رفته بود لای پاش. انقدر کونش نرم و گوشتالو بود که من هر چی خودمو بهش بيشتر فشار ميدادم بيشتر ميرفت تو. ديدم دستاشو آورد عقب و خودش لای باسنشو برام باز کرد که مال منو بيشتر لای پاش حس کنه. ديگه دامنشو کامل کشيدم بالا و از روی شورتش دستمو گذاشتم روی کسش. معلوم بود که خود کسش اصلا مو نداره چون خيلی راحت ميتونستم خط کسشو حس کنم و بمالم. ديدم برگشت. چشماشو بسته بود و حتی برای يه لحظه هم باز نکرد. تا برگشت کير منو گرفت و سعی کرد از همون روی شلوار بماله دور کسش. پتو رو کشيد رو خودش که راحت تر بتونيم خوش بگذرونيم. خودش پاهاشو آورد تو سينش و شورتشو از پاش درآورد و انداخت اونور تخت. تا اومدم بگم کرستتم در بيار من ميخوام پستوناتم ببينم ديدم خودش موهاشو باز کرد و به من اشاره کرد که لخت شو. پاشد نشست و کرستشو درآورد. منم شلوار و شورتمو درآوردم و تا سرمو آوردم بالا چشمم افتاد به پستوناش. وای چه آويزون بود. نوکش قهوه ای بود و هردوتاش داشت ميلرزيد. چه سينه های بزرگ و جذابی داشت. اومدم دست بزنم به سينه های لختش که ديدم پتو رو داد بالا و رفت زير پتو. حس کردم کير منو داره چنگ ميزنه. موهاشو گرفتم و از همون بالا دستمو بردم جلوش که سينه هاشو بگيرم تو مشتم. خودشو يه کم داد بالا که من بتونم اين کارو بکنم. کمرشو که تکون ميداد کل پتو تکون ميخورد. از بس که کونش بزرگ بود. آخ جون مامانمو لخت کرده بودم. نميدونستم از کجاش شروع کنم. انقدر با مال من خوب بازی ميکرد که خود به خود چشمام بسته شد. خيلی کيف ميداد. همون پايين سعی ميکردم انگشت پامو بمالم به لای پاش. ولی خوردنش انقدر حرفه ای و خوب بود که گذاشتم خوب بخوره برام. چشمامو کاملا بسته بودم و داشتم حسابی کيف ميکردم که يهو احساس کردم يکی داره ما رو نگاه ميکنه. اول به روی خودم نياوردم ولی لحظه به لحظه بيشتر حس ميکردم که يکی ديگه هم اينجاست که داره مارو نگاه ميکنه. جرئت اينکه چشمامو باز کنم رو نداشتم.خواستم بزنم به شونه های مامانم که حداقل اون ببينه چه خبره ولی اين کارم نتونستم بکنم. با خودم گفتم حتما زده به سرم و سعی مردم حواسمو بيشتر به بدن لخت مامانم که زيرم بود معطوف کنم ولی نميشد. يه ذره هم ترسيده بودم که اگه اين حس واقعی باشه اونوقت چی. ولی برای اينکه از شرش خلاص شم بايد چشمامو باز ميکردم. آروم يه چشممو باز کردم که ببينم آخه کی داره ما رو نگاه ميکنه. اينور که هيچی معلوم نبود برای همين مجبور شدم هر دو تا چشمامو باز کنم. همين کارو هم کردم و وقتی اونور دم درو نگاه کردم ديدم داداشم داره مارو قشنگ نگاه ميکنه. اصلا اون لحظه نميدونستم چيکار بايد بکنم. ديدم داداشم داره مارو نگاه ميکنه و قبل از اينکه من بخوام فکر کنم که چيکار بايد بکنم ديدم داره رونای لخت مامانو که از زيره پتو بيرون بود رو نگاه ميکنه. پس فهميدم که فکر بدن لخت مامانه و اينکه مامان الان داره زير اين پتو برای من چيکار ميکنه حواسشو حسابی پرت کرده. منم که ديدم اين بهترين موقعيته سريع بهش اشاره کردم توهم بيا پيش ما. سر مامانو گرفتم و با موهاش سرشو بالا پايين ميکردم و پشتشو براش ميماليدم که هم يه وقت سرشو بالا نياره ببينه منو داداشم ميخوايم دوتايی با هم جرش بديم و هم اينکه داداشمو بيشتر حشری کنم که راحت تر به ما ملحق بشه. بهش اشاره کردم بدو ديگه. اونم رفت اونور تخت و سريع شلوار و تی شرتشو درآورد و با اشاره دست من اومد رو تخت. چون يه کم سريع اومده بود رو تخت برای همين تخت يک لحظه تکون خورد و باعث شد که مامانم بفهمه يکی اومده رو تخت. اون موقع من خيلی ترسيدم . سريع دست مامانو گرفتم ولی دست منو پس زد. اومد بالا و پتو رو قشنگ زد کنار. تا داداشم رو هم پيش ما ديد به دوتامون نگاه کرد و گفت: شما دو نفر من يه نفر! ولی خودم هر دوتا تونو حريفم مامانيا. اينو گفت و رفت سروقت شورت داداشم و کون لختشو يهو کرد طرف صورت من. وای چی ميديدم. کون مامانم کامل جلوم باز شده بود. وای اين همون کونی بود اين همه وقت فقط بهش فکر ميکردم. سرمو يکم بردم عقبتر که خوب بتونم ببينم. خيلی دوست داشتم کسش رو هم ببينم ولی انقدر کونش نرم و گوشتالو بود که اصلا کسش معلوم نبود. دستامو آوردم بالا و لای باسنشو باز کردم. عجب کس خوشگلی داشت. درست حدس زده بودم. خود کسش هيچ مويی نداشت ولی دورش يه کم مو داشت. چوچولش از لای کسش زده بود بيرون و وقتی با دوتا انگشتام کسشو از لای پاش باز کردم تونستم توی کسش رو هم خوب ببينم. صورتی بود و انقدر خيس شده بود که آب کسش ريخته بود لای پاش. بالاترو نگاه کردم ديدم سوراخ کونشه. خيلی تنگ نبود و راحت ميشد حدس زد که مامانم کون هم زياد داده. داشتم با دقت کس و کون لخت مامانمو از نزديک نگاه ميکردم که ديدم مامانم برگشت سمت من و گفت داداشتم ميخواد ببينه از کجا اومده بيرون ولی من بهش گفتم که بهتره تو و داداشت باهم يه چيزی بکنين توش که حس کنين از کجا اومدين. اينو گفت و برگشت و دوباره کونشو کرد به من ولی اين بار رفت پايين تر که کيرمو خودش بتونه بکنه تو کسش. من تا اومدم کونشو رو شکمم ببينم ديدم کير منو گرفت و يهو کرد تو کسش. وای چه کس خيسی داشت. سوراخ کسش يکم گشاد بود ولی اون بدن بی موی دنبه ايش چنان بالا پايين ميپريد رو کير من که ميخواستم داد بزنم از لذت. داداشمو نگاه کردم ببينم اون داره چيکار ميکنه. ديدم اونم سرشو برده لای پای مامانم و همين جور که کير من تو کس مامانمه داره با بالای کس مامانم بازی ميکنه. سعی ميکرد چوچولشو از لای کسش بکشه بيرون و لای انگشتاش فشارش بده. چند دقيقه اين طوری گذشت که ديدم مامانم کير منو درآورد و زانو زد رو زمين و کونشو کرد به طرف داداشم که يعنی کيرتو از عقب بکن تو سوراخ کسم. داداشم هم سريع پاشد و کمر مامانمو گرفت و کيرشو چنان محکم کرد تو که مامانم يه جيغ کشيد. و دست منو گرفت و گذاشت رو سينه هاش و آروم در گوشم گفت : سينه هامو بمال عزيزم. جفت سينه هاشو گرفتم و شروع کردم با نوک قهوه ای و شق شده سينه های مامانم بازی کردن. چه پستونايی داشت. چون پستوناش جلوش آويزون شده بود با هر بار تلمبه زدن داداشم سينه های مامانم هم باهاش جلو عقب ميرفت. دستمو بردم پايين که همينطور که داداشم داره از عقب مامانمو ميکنه منم از اين پايين با کسش بازی کنم. چون خيلی با حرص دستمو بردم لای پاهاش ٫مامانم بهم نگاه کردو گفت توهم ميخوای کيرتو بکنی تو يه سوراخ مامان آره؟ اينو گفت ولی منتظر جواب من نشد. شونه هامو گرفت و يکم به سمت پايين فشار داد. رفتم پايين و زيرش خوابيدم. ديدم مامانم که به سمت داداشم قمبل کرده بود برگشت و به داداشم گفت: به داداشت کمک کن که بتونه اون سوراخ مامانم پر کنه و خودش لای پاشو بيشتر باز کرد که سوراخ کونش بيشتر باز بشه و من راحت تر بتونم کيرمو بکنم تو کونش. داداشم يه کم رفت عقب تر و من پاهامو از لای پای مامان و داداشم رد کردم و سعی کردم کيرمو يجوری بکنم تو سوراخ کون مامانم. اولش يه کم طول کشيد تا سوراخشو قشنگ پيدا کنم ولی بالاخره پيدا شد. دستمو بردم زير و از آب کسش ماليدم به دور سوراخ کونش. هر ۴ تا انگشتمو تا ته کردم تو کس مامانم و آب کسشو در آوردم بيرون و دوتا از همون انگشتامو کردم تو سوراخ کونش که قشنگ ليز بشه. همينطور که داشتم با سوراخ کونش ور ميرفتم ديدم داداشم لای پای مامانو باز کرده و داره کسشو قشنگ از نزديک ميبينه. يهو مامان گفت :‌ زود باش ديگه٫ لفتش بدين پامي شم شورتمو مي پوشما. اينو گفت و کون لختشو قشنگ چند بار اينور و اونور کرد و خودشو برای جر خوردن آماده کرد. من که ديدم به اندازه کافی سوراخ کونشو قشنگ خيس کردم براش کيرمو گرفتم و آروم کردم تو. اولش سخت ميرفت ولی مامانم انقدر لای پاشو باز کرده بود که کيرم يهو تا ته رفت تو کونش. ديگه آخ و اوخ مامانم حسابی در اومده بود که تا داداشمم کيرشو از عقب کرد تو کسش ديگه داد و فرياد مامان رفت بالا. چنان جيغ ميزد و آخ و اوخ ميکرد و اين بالش و پتو رو با دستاش چنگ ميزد که باعث ميشد من کيرمو بيشتر و سريعتر بکنم تو کونش. من که کيرمو در مي آوردم داداشم کيرشو ميکرد تو کسش و اون که کيرشو در مي آورد من کيرمو ميکردم تو کونش. ديگه کامل داشتيم جرش ميداديم. مامانم فقط ميگفت: آخ جون٫ خوشم مياد٫ يه کير تو کونم٫ يه کيرم تو کسم. وای چه خوبه٫خوشم مياد. کير کير من کير ميخوام. کير کلفت ميخوام که جرم بده. پارم کنه وای ....من اينارو که مي شنيدم وحشيانه تر ميکردمش. به داداشم نگاه کردم و گفتم بيا جاهامونو عوض کنيم. مامانم تا شنيد که ما ميخوايم کيرامونو حتی برای يه لحظه از تو کس و کونش در بياريم داد زد : نـــه ... در نيارين کيراتونو٫مامان تازه داره بهش خوش ميگذره ولی اينبار ما به حرفش گوش نداديم و خيلی سريع جاهامونو عوض کرديم. با اون کون کردنيش چنان قمبلی به سمت من کرده بود که ميشد توی کسشو تا ته ديد.لای کسشو باز کردم و کيرمو آروم کردم تو سوراخ صورتی کسش و داداشمم خودش کيرشو کرده بود تو کون مامانم. با دستم محکم ميزدم زير کونش و کيرمو تا ته ميکردم تو و در مي آوردم. جای همه انگشتام رو کون مامانم مونده بود. ديگه داشت فرياد ميکشيد. دوسه بار که کيرمو بيرحمانه کردم تو کس مامانم٫ چنان از ته گلو جيغ کشيد و آخ گفت که من يه لحظه دلم براش سوخت ولی با خودم گفتم اين اگه خوشش نميومد که لای پاشو انقدر باز نميکرد که کسش اينجوری بزنه بيرون٫ پس بذار جرش بدم٫ پارش کنم. انقدر با شدت خودمو جلو عقب ميکردم و کيرمو ميکردم تو و در مي آوردم که احساس کردم آبم ديگه داره مياد. برای اينکه بيشتر کيف کنم خودمو يه کم کج کردم که پستونهای مامانمو هم بتونم ببينم که با ريتم تلمبه زدن من مي جنبه و جلو عقب ميره. به پستوناش که نگاه کردم ديگه احساس کردم آبم واقعا داره مياد. کيرمو از تو کس جر خورده مامانم درآوردم و گذاشتم لای خط کونش. آبم خودش اومد و همشو ريختم رو کونش. ديدم مامانم از حال داره ميره. به داداشم نگاه کردم ديدم اون هنوز داره مامانو از کون ميکنه. منم برای اينکه همه بهشون بيشتر خوش بگذره دولا شدم و با دستم کس مامانمو مالوندم. چوچولش همش زده بود بيرون.آب کير خودمو ديدم که با آب کس مامان قاطی شده بود. اين صحنه رو که کون مامانم به سمت من قمبل کرده بود و کسش از لای پاش قلمبه زده بود بيرون و من داشتم با چوچولش ور ميرفتم رو خيلی دوست داشتم. همه ی انگشتامو تا ته کردم تو کسش. داشتم اون تو باز و بسته ميکردم که ديدم مامانم يه جيغ بلند از ته گلو کشيد و بی حال افتاد رو داداشم. سريع به کسش نگاه کردم ديدم علاوه بر اون آبهايی که تا حالا از کس مامانم اومده بود بيرون يه آب ديگه هم داره مياد بيرون. فهميدم ارضاء شده و اين آب کسشه. دهنمو بردم جلوتر و با زبونم آب کسشو ليس زدم. وای چه داغ بود. هم داغ بود هم ترش. برای اينکه ديگه خيلی بهش خوش بگذرونم همونجا آب کسشو براش دور کسش ماليدم. کير داداشم رو هم ميديدم که ميرفت تو سوراخ کون مامانم و در ميومد. سوراخ کونش چنان بازو بسته ميشد که من اصلا باورم نميشد که اون سوراخ کوچولو وقتی کير بخواد توش بره تا اونقدر ميتونه باز بشه. به داداشم نگاه کردم ديدم داره مثل خر تلمبه ميزنه و اصلا به اينکه مامانم حسابی جر خورده و افتاده روش اهميتی نميده. داداشم هی ميگفت:چه کونی٫ چه کس گشادی٫ من کون چاق و گوشتالوی مامانو دوست دارم. مثل اينکه اونم داشت آبش مي اومد. آره داشت آبش ميومد چون کون مامانمو داد بالا و کيرشو درآورد که آب کيرش نريزه تو سوراخ کون مامانم. کيرشو همون لای پای مامان گذاشت و آبش که اومد همشو ريخت همون لای پاش. به لای پای لخت پاره شده مامانم و به سوراخاش که جر خورده بود نگاه کردم و ديدم که آب هر سه تامون باهم قاطی شده. آب کير من و آب کس مامانم و آب کير داداشم همه باهم کاملا قاطی شده بود. پاشدم وايسادم که مامانمو لخت از بالا ببينم که داره با بي حالی و از روی درد زير لب آخ و اوخ ميکنه که يهو يه چيزی حواسمو بخودش پرت کرد. يه ذره دقت کردم و بو کشيدم ديدم بوی غذاست که مثلا من بايد حواسم بهش مي بود. از تخت پريدم پايين و دويدم سمت آشپزخونه که به داد غذا برسم و تو اين مسير به اين فکر ميکردم که الان اگه مامانم بگه پس چرا غذا سوخت بهش چی بگم

رختکن حمام

ماجرايي را كه ميخوام براتون تعريف كنم مربوط به چند سال پيشه. اون موقع سيزده چهارده سال بيشتر نداشتم. دوستي داشتم كه اتفاقا همسايه ديوار به ديوار ما بود. اسمش كامران بود و يك سال از من بزرگتر بود. اما چون از بچگي با هم بزرگ شده بوديم با هم ندار بوديم و مسايل سكسي تو خونه را براي هم تعريف ميكرديم. مامانهامون همسن بودند و خوشگل و خوش اندام. يكي از كارهاي مخفيانه اي كه مي كرديم اين بود كه دزدكي شورت مامانها را مي دزديديم و مي برديم يك جايي با هاشون حال ميكرديم. يا اينكه وقتي مامان كامران حموم بود ميرفتيم زير تخت اتاق خواب مامانش و منتظر مي مونديم. تا از حموم بياد بيرون و بياد تو اتاق خواب و لباس بپوشه. و ما به زور شورتشو ببينيم. تو مدرسه ماجراها و داستانهاي سكسي زياد ميشنيديم. اما تا اون زمان چشممون به كون و كس نيفتاده بود. حتي عكس سكسي هم نديده بوديم. و هر كدوم يك جوري پيش خودمون كس رو توصيف ميكرديم. خيلي دلمون ميخواست ببينيم. ولي اين امكان پذير نبود. تا اينكه زد و بابام كه تاجر بود و به دبي رفت و آمد داشت. پيغام فرستاد كه تو دبي ازدواج كرده. وديگه به ايران بر نميگرده و مامانم ميتونه طلاق غيابی بگيره. مامانم از شنيدن اين خبر حالش بد شد به طوري كه هر چند وقت يكبار از حال ميرفت و تا چند ساعت بهوش نميومد. دكتر هم يك مشت قرص و دوا داده بود و گفته بود كه اين حالت عصبيه و عادي. و بعد از چند وقت به حالت اولش بر ميگرده و حالش خوب ميشه. يك روز كه كامران به خونه ما آمده بود تا با هم تلويزيون تماشا كنيم مامانم به حمام رفت. كامران به من گفت كه بريم و زير تخت پنهان بشيم. گفتم باشه ولي حالا زوده چون مامانم هنوز لباسشو در نياورده. كامران قبول كرد هنوز چند ثانيه نگذشته بود كه صداي جيغ مامانم بلند شد. به طرف رختكن دويديم. در را كه باز كرديم ديديم كه مامانم بيهوش شده و كف رختكن افتاده ولی هنوز لباس تنش بود. بطرف مامان دويدم و برش گردوندم كامران كه از ماجرا خبر داشت اومد تو و بالا سرمون ايستاد. گفتم كمك كن ببريمش بيرون. گفت صبر كن حالا بهترين موقعست كه كون و كسشو ببينيم. من ناراحت شدم و گفتم حالا؟؟ گفت آره فقط يك نگاه ميكنيم همين. راستش يه كم حشري شده بودم. مامانم يك تاپ پوشيده بود با دامن مخمل مشكي بلند تا پايين زانوش. ساق پاهاش سفيد بود و برق ميزد. كامران دودلي منو كه ديد منتظر جواب نماند. نشست و يه كم دامن مامانمو بلند كرد و زيرشو نگاه كرد و گفت جووون. بيا نگاه كن جووون. حسابي حشري شده بود. منم همينطور. دامنشو بالا زدم. چي مي ديدم همون شورت سياه كشي چسبان با نقطه نقطه هاي سفيد پاش بود. من و كامران قبلا بارها اين شورت را به كيرمون ماليده بوديم. دامنو رها كردم. كامران مهلت نداد و در يك چشم بهم زدن تاپ مامانمو از تنش در آورد. مامانم كرست نبسته بود و دوتا پستان سفيد و بزرگ نمايان شد كه ميلغزيد. ديگه تاب نياورديم. دوتايي كنارش دراز كشيديم و هر كدام يك پستانش را به دهن گرفتيم و شروع كرديم به خوردن و ماليدن. خيلي حال ميداد كه ديدم كامران دوباره دامن مامانمو بالا زد. دست كرد كسشو از روي شورتش ماليد. هر دو بلند شديم و كامران پايين شورت مامان را كنار زد و براي اولين بار چشممون به جمال كس روشن شد. چه كسي. سفيد بدون حتي يك تار مو تميز و جمع و جور. كيرهامون داشت شورتمون رو پاره ميكرد. كامران زود كيرش را آزاد كرد و كيرش مثل دسته بيل عمودي در هوا معلق ماند. منم كيرم را در آوردم و كامران آرام اول دامن و بعد شورت مامان را از تنش خارج كرد و به كيرش ماليد. بعد خم شد و كس مامان را بو كرد و بوسيد. منم پشت سرش اين كار را كردم. بعدش آرام كسشو باز كرديم و داخلشو نگاه كرديم و خوب معاينه كرديم. خوب كه تماشا كرديم آرام مامانم رو برگردونديم. واي چه كون بزرگ و سفيدي داشت نرم و گرم. عجب خط كوني داشت. كامران داشت ميتركوند. من از اون بدتر. دست كرديم رانهاي نرمشو از هم باز كرديم. واي ي ي ي. چشممون به سوراخ كونش افتاد. اين سوراخ كون را حتي بعدها تو هيچ فيلم سوپري نديدم. صورتي و كاملا جمع دورش يك دايره قهوه اي رنگ بود. كامران ديگه طاقت نياورد. كيرش را فشار ميداد و بهم نگاه ميكرد. پرسيد: بكنمش؟ گفتم: جرش بده ولي فقط كونشو. كامران گفت اي به چشم. تف زد به كيرش و سرشو گذاشت رو سوراخ كون مرطوب مامانم و فشار داد و به فشار سوم و چهارم كيرش تا ته رفت تو كون مامانم. كامران دادكشيد: آتيشه آتيشه. من كه شديدا كيرمو ميمالوندم گفتم: فشار بده فشار بده. كامران دست برد پستانهاي مامانمو گرفت و شروع كرد به تلمبه زدن. مدام ميگفت جووون آتيشه جووون. بعد از چند لحطه شل شد و روي مامانم افتاد فهميدم آبشو خالي كرده تو كون مامانم. كامران را پس زدم كيرش به آرامي از كون مامانم خارج شد. ولي سوراخ كون مامانم همچنان باز بود. پاهاي مامانم را باز كردم و سوراخ كونش را بو كردم. چه بوي خوبي داشت كه با بوي آب كير كامران قاطي شده بود. سوراخش كم كم داشت جمع ميشد كه روش دراز كشيدم و كيرمو فرو كردم تو واي ي ي. كامران راست ميگفت داغ بود و مرطوب تا آخر فرو بردم و به تقليد از كامران دست بردم پستانهاش را گرفتم. شروع كردم به داخل و خارج كردن. در هر بار كه داخل مي بردم صدايي شبيه جزززززز از كون مامانم خارج ميشد. داشتم مي تركوندم. به اوج رسيدم. كيرم را تا ته فرو بردم و همه آبم را همانجا كنار آب كامران خالي كردم. كيرم را بيرون كشيدم. كامران كم كم به هوش آمده بود. زود با دستمال كلينكس كونشو تميز كرديم و شورت مامان را پاش كرديم وتاپ و دامنش را پوشانديم تنش. و بلندش كرديم برديم خوابانديم تو تخت خوابش. چند ساعتي طول كشيد تا بهوش آمد. از من پرسيد چطوري تنهايي به تخت خواب بردمش؟ جواب دادم كامران كمكم كرد. با وحشت پرسيد دستش كه بمن نخورد؟ جواب دادم نترس. لاي پتو به اتاق آورديمت

خاله جون

اگر بخواهم كه كل ماجرا را برايتان تعريف كنم شاهنامه فردوسي مي شود. داستان را از آنجايي شروع مي كنم كه يك روز من طبق معمول در زير زمين خانه مشغول كار كردن با كامپيوترم بودم. واونروز چون من بيشتر با كامپيوتر كار كرده بودم هوس كردم كه يك فيلم سوپر از هارد كامپيوترم تماشا كنم. در اونروز بر حسب اتفاق من تنها بودم. زنگ خانه ناگهان به صدا درآمد. رفتم كه در را باز كنم توي دل خودم مي گفتم خدايا چي مي شد كه يك زن مسني باشه و من باهاش سكس داشته باشم و چوچوله و کون تميزشو بخورم. در را كه باز كردم ناگهان ديدم خاله روح انگيز هستش خيلي ناراحت شدم. بالاخره بعد از پذيرايي از خاله روح انگيز از من خواست كه بروم و با كامپيوتر كار كنم. من گفتم خاله آخه تو تنها مي موني. خاله گفت باشه پسر خوشگلم. تو پاشو از درس و كامپيوترت نمون. بالاخره من قبول كردم و رفتم پايين و با خودم مي گفتم لعنت به اين شانس كه زن خوشگل خاله از آب دراومد. در زير زمين باز بود و من داشتم با خيال راحت فيلم سوپر را تماشا مي كردم. نگو خاله روح انگيز من پشت در وايستاده و منو تماشا مي كنه كه كيرمو درآورده بودم و يواش يواش مي ماليدم. يهو سر من داد كشيد: شاهين خجالت نمي كشي كه دودولتو در آوردي و دست بهش مي زني؟ به اين چیزا هم كه نگاه مي كني؟. من كه بدجوري ترسيده بودم يهو كامپيوتر را ريستار كردم و با مصيبت كيرمو كه شق شده بود زير شلوارم گذاشتم. خاله كه خيلي عصباني شده بود و مي خواست با سيلي منو بزنه با صداي بلند گفت: بذار مامانت بياد. پدرتو در ميارم. ضمنا داخل پرانتز چيزي بگم كه من موقعي كه بچه بودم حدودا 6 يا 7 سال داشتم خاله من كه پسر نداره از مادرم خواهش مي كرد و بعضي موقع ها منو با خودش به حموم مي برد. توي حموم منو لخت مي كرد و خودش شورتشو در نمياورد. توي حموم مي گفت پسر خوشگلم جيش داري؟ من هم خجالت مي كشيدم و مي گفتم نه. ولي خودش هميشه منو بغل مي گرفت و مي گفت پسر خوشگلم به پايين نگاه نكن من جيش بكنم و سپس كس سياهش در مي آورد و جیش مي كرد. بالاخره يك روز توي حموم به كيرم دست زد و گفت اين چيه پسر خوشگلم؟. من هم خندم گرفت و گفتم بده. خالم كسشو دراورد و به من گفت پسر خوشگلم اين چيه؟. من هم خندم گرفت. گفتم هيچي. خالم از كير من بوسيد و گفت تو چه پسر خوشگلي هستي. و شروع كرد به ور رفتن با كيرم. تا اينكه نوبت من شد كسشو نزديك من آورد و گفت دست بزن ببين چه نرمه. من هم كه از كس سياهش چندشم مي اومد. گفتم نه من دست نمي زنم. خالم به من گفت پسر بدي شدی ها. به حرف گوش نمي كني. گفت و بعدش دستشو برد به خايه هام و كيرمو ليس زد وگفت چقدر اينجات خوشمزه ست و شورتشو دراورد. من هم بذارين راستشو بگم از كسش بدم اومد ولي از كونش خيلي خوشم اومد و نتونستم خودمو كنترل كنم و كون قشنگشو بغل كردم و انگشتمو داخل سوراخ کونش كردم. بالاخره همين جور ما باهم توي دوران بچگي باهم سكس داشتيم تا اينكه من بزرگ شدم و خالم از اين كارش دست كشيد. توي همين حال كه داد و بيداد ميكرد من اين جريان را بهش گوشزد كردم. ضمنا خدمتتان عرض كنم كه این خاله من پسر نداره ولي دختر 4 تا داره كه همشون شوهر كرده اند و شوهرش هم فوت كرده و تنها زندگي ميكنه. خالم يك لحظه سكوت كرد و بعدش به من گفت كه من چيزي به كسي نميگم خواهش مي كنم تو هم چيزي به كسي نگو. من هم قبول كردم و گفتم خاله مي خوام يه چيزي بگم ولي روم نميشه. خالم گفت چيه بگو خجالت نكش. گفتم خاله راستشو بخاي من خيلي دوست دارم كه يه زن لختو ببينم ولي همچين زني سراغ ندارم. خالم خنده اي كرد و گفت ميخاي مال منو ببيني؟. من كه بد جوري دست و پام مي لرزيد بهش گفتم آره. خالم گفت آخه اگه مامانت بياد و مارو ببينه چي؟. من گفتم خاله اونش با من به اين زوديها نميان. خالم گفت مثل زمان بچگيت اون جاتو دربيار. من خجالت كشيدم و گفتم خاله اول تو اونجاتو دربيار. خالم گفت بيا همديگرو بغل كنيم. منو بغل كرد و با صداي اوف اوفي به من گفت تو پسر من مي شي؟. من هم كه در همين حال خيلي خوشم اومده بود بهش گفتم آره. تو زنه خوشگل من هستي. يه خورده همديگرو بوسيديم و من لبهاشو مي خوردم و بعد زبونشو خوردم زبونش اينقدر خوشمزه بود. بالاخره كيرم شق شد و يواشكي كيرمو به كسش ماليدم. خيلي دوست داشتم كه هم كس و هم کونشو بخورم. يه خورده كه كير و كس را به هم ماليديم به خالم گفتم روح انگيز جون دوست دارم کونتو بخورم. من كه چشمهامو بسته بودم با خواهش من موافقت كرد و از من خواهش كرد كه ولش كنم. من هم ولش كردم و اون هم بلافاصله دامنشو كشيد پايين و من هم از شدت ذوق چشمهامو بستم. شورتشو كشيد پايين و باسنشو را از هم جدا كرد. بينيم رو كه بردم نزديكتر يه لحظه از بوي مدفوعش خيلي خوشم اومد و بهش گفتم روح انگيز چه بوي خوبي از اينجات مياد. خنده اي كرد و گفت زنهاي خوشگل بوي کونشونم خوبه. بالاخره يه خرده كونشو بو كردم خالم داد زد و گفت بعدا بو مي كني حالا کونمو بخور. کونشو كه خوردم خيلي خوشمزه بود. يواش يواش دادش به هوا مي رفت. كونشو ليس زدم تا اينكه به لاي پاش نزديك شدم. بوي كسش منو ديوونه كرد. رفتم جلو و شروع كردم به خوردن كسش. اولش موهاي سياه كسشو ليس زدم بعدا لبهاشو كه كنار زدم يه چوچوله قشنگي منو به خودش جلب كرد. چه چوچوله قشنگي. بزرگ و قرمز. چوچولشو كه مكيدم خالم اوف اوفش بلند بلندتر شد. من كه از خوردن كسش كارم تموم شد روح انگيز شروع كرد به خوردن كير من. كيرمو كه خورد بعدش خالم از من خواهش كرد كه آلتمو توي کونش بكنم. من هم كه براي كسش بي تاب شده بودم گفتم:روح انگيز اگه ممكنه اول كستو بكنم. خالم گفت اگه قول بدي كه بعد از اينكه كسمو كردي از عقب هم بكني مشكلي نداره. من هم قبول كردم. ابتدا كسشو كردم. آخ چه كس سياه و نرم و گرمي. من در عرض يك دقيقه و بيست و پنج ثانيه آبمو ريختم و بعد كيرمو كه در آوردم بلافاصله خالم كيرمو خورد و گفت پسرم چه خوشمزست. من هم كه سست شده بودم و مي خواستم برم كنار گفت پس تو قول ندادي كه از عقب هم بكني. همين جوري خوابيد روي زمين و کونشو نشان داد. من هم كه از همان بچگي از كونش خوشم ميومد وسوسه شدم و يك لحظه خوابيدم روش و کونشو با فشار باز كردم. من هم كه سر كيرمو به سوراخ تنگ و گرمش مي مالوندم گفت پس چرا فشار نمي دي بره تو؟. گفتم يه خرده حال كن. بعدا هر چه قدر بخواي فشار مي دم. يه خورده كه با كون نرم و لطيفش ور رفتم كيرمو فشار مي دادم. بچه ها جاتون خالي يه كون تنگ و گرمي داشت كه نگين و نپرسين. بالاخره يه خورده كه من به كونش تلمبه زدم آبم آومد و كيرمو دراوردم بيرون و آبمو ريختم روي صورتش. بعد از اون كه كارمون تموم شد به من گفت مثل اون بچگيهات جيش داري. من هم گفتم نه. گفت من مي خواهم برم جیش كنم. گفتم خوب برو ديگه منو چيكار داري؟. گفت آخه مي خوام پيش تو جیش كنم مگه تو نگفتي كه زنتم؟. من هم بالا خره قبول كردم و باهم رفتيم دستشويي. نشست و جیشش رو كرد. راستشو بخواين بچه ها تا به حال سه بار هم پيش من مدفوع كرده و من کونشو شستم. چون كه بوي مدفوعشو خيلي دوست دارم. خلاصه اونروز بالاخره مادرم كه اومد خالم قرار شد كه بره خونشون. اومد زير زمين و به من گفت دوست داري كه از اين برنامه ها داشته باشيم؟. من هم گفتم بله. باهم قرار گذاشتيم. حالا كه شوهرش هم مرده. گفت يه روز وقت كردي بيا خونه ما تا باهم بريم حموم و همديگو رو بشوريم. تا به حال چندين بار باهم حموم داشتيم و هروقت كه باهم هستيم چه در حموم چه توي جاهاي ديگه مثل خونه اگر موقعيت جور باشه باهاش حال مي كنم. اولين جايي كه باهاش حال مي كنم کونشه. چونكه همانطوري كه گفتم عاشق و كشته مرده بوي کونشم. اين ديگه خاله من نيست بلكه مثل زن خودم دوستش دارم و باهاش سكس دارم و حتي اينو به جرات مي تونم بگم كه از يه دختر هم بيشتر دوسش دارم. در ضمن خود من پسري بيستو چهار ساله هستم و خالم چهل و سه سال داره. توصيه من به شما جوونهاي باحال اينه كه حتما با خاله تان سكس داشته باشيد من كه از كس سياه خالم و كون و کون خوشبوش خيلي خوشم مياد